Saturday, September 1, 2007

PUBERTY

مردها را دوست دارم
چونانکه خواب بعد هز ظهر روزهای یکشنبه را
چونانکه سکوت میان تیک تاک ساعت شماطه دار را
چونانکه قداست زن بارگی را. . .
مردها را دوست دارم
شبیه تر به لحظه ی از دست دادن
وقتی همه چیز روی صفر می استد
جز من که مثل بادکنک گازی
میان زمین و هوا. . .
جز من که ایستادن روی اعداد تو خالی را
قدر مردها دوست نمی دارم!
میان سیب و آدم
بهشت و زمین
مرد را دوست دارم با برگ های عورت پوش درخت مو
وقتی از شاخه های اجوف و تو خالی انگور
چون غوره ای کال به دامنم می افتد
آنچنان سیبی که بر سر نیوتن
مسیح که بر تهیگاه مریم
و من
بر درگاه شیطان!
مرد را دوست می دارم
و صدایش را
پشت خطوط آزاد!
وقتی...
ــ الو؟سلام...آخ!ببخشید!اشتباه گرفته ام!
و میان اینهمه لبخند رضایت از تمام اشتباهات دنیا را...!

Monday, July 30, 2007

Deja que me vaja sin verte sufrir

همیشه یک جاده
وقتی ویار رفتن می کنم
روی آسمانی که هیچ هم قشنگ نیست
!قشنگ نیست
و دست های تو
هر چقدر هم بزرگ
به قاعده ی هستی من
شبیه کره ی جغرافیا
به دست پسران دبستانی
نیست می شود
وقتی هیچ چیز
دیگر روی زمین
که من می شوم
و آسمان
که تو میشوی وهیچ چیز به هیچ چیز
همه چیز نابود می شود!
من
چشم هایم را
در میانه ات غلت می دهم
و همیشه
چیزی شبیه به توپ
/... که شیشه عمر پیر زن همسایه را
من نشکستم_
و جاده را
وقتی ویار رفتن میکردم
ویار تمام شیشه های عمر پیرزن های دنیا را
من
تنها
تنهایی مردی را شکسته ام
که دست هایش را در دست های تمام زن های دنیا
/... و من چشمهایم را
!اشتباه نکن
!تنهایی ام حتی ترک بر نداشت

Wednesday, July 11, 2007

la lulliva

دست در رنگین کمان می کنم
! وقتی تمام آسمان من می شوی
و باران آغاز هیچ شعر تازه ای نیست
وقتی قافیه همه "تکرار میشود
وقتی کفش هایت را جفت می شوی
برای پیچش تازه
نان تازه
روز تازه
و
صبح بخیر عزیزم_
خوابی هنوز؟
...و سیاه را رنگ می زنی بر تمام صبح هایی که برای خوابیدن
همیشه چقدر زود
سپید صبح
زرد ظهر
...ابرهای ملول
از میان آسمان ها
وقتی تو می شوی باران
ابری را دوست می دارم
به نازکای خوا ب های رقت انگیز بعد از ظهر
و صبح بخیر عزیزم
خوابی هنوز؟

Sunday, July 1, 2007

NEVROUSE

آفتاب
می گیرد
!باران
و سیب از آسمان
!کولاک
دست های من تنها نیستند و
دست های درخت
چوب
کاغذ
آغوش می گیرم
تمام جنگل های دنیا را
وقتی زیر گذر تمام مرد های عالم
جا مه ایست از پوست های سیب
بر اندام زنی که امشب
زیر دست ها
میان انبوهی
چوب
کاغذ
درخت
دست هایت را
!دست باران می گیرم

Wednesday, June 6, 2007

THE GESTURE OF THE GIST

به نام تمام کسانی که دوست نمی داشتم
کمی بیش از چند بند انگشت که برای صلوات هاتان همیشه کم ...
... نگاهم به دست های مردی
!پاییز
پناه می برم به شیطان رجیم
...وقتی تمام یکشنبه سیگار از لبانم کام های طولانی
و تو را قنوت می گیرم
در های و هوی ناقوس کلیسا
اعترافات یک در میان
بوسه
بستر
آغوش
دست میگیرم
دست هایت را
/...به دفعات کسانی که دوست
دشمن
فرقی تمی کند آخر تسبیح برای تمامتان دانه دارد
... و راهبه جای خالی در بستر
و قسم به بکارت فاحشگان ماهتاب ندیده
دست می گیرم
دست های خشک برگ هایی را
که پیش تر ها
فاحشه ای در خواب
فال دست هایت را
!!!قنوت می گیرم