Monday, July 30, 2007

Deja que me vaja sin verte sufrir

همیشه یک جاده
وقتی ویار رفتن می کنم
روی آسمانی که هیچ هم قشنگ نیست
!قشنگ نیست
و دست های تو
هر چقدر هم بزرگ
به قاعده ی هستی من
شبیه کره ی جغرافیا
به دست پسران دبستانی
نیست می شود
وقتی هیچ چیز
دیگر روی زمین
که من می شوم
و آسمان
که تو میشوی وهیچ چیز به هیچ چیز
همه چیز نابود می شود!
من
چشم هایم را
در میانه ات غلت می دهم
و همیشه
چیزی شبیه به توپ
/... که شیشه عمر پیر زن همسایه را
من نشکستم_
و جاده را
وقتی ویار رفتن میکردم
ویار تمام شیشه های عمر پیرزن های دنیا را
من
تنها
تنهایی مردی را شکسته ام
که دست هایش را در دست های تمام زن های دنیا
/... و من چشمهایم را
!اشتباه نکن
!تنهایی ام حتی ترک بر نداشت

Wednesday, July 11, 2007

la lulliva

دست در رنگین کمان می کنم
! وقتی تمام آسمان من می شوی
و باران آغاز هیچ شعر تازه ای نیست
وقتی قافیه همه "تکرار میشود
وقتی کفش هایت را جفت می شوی
برای پیچش تازه
نان تازه
روز تازه
و
صبح بخیر عزیزم_
خوابی هنوز؟
...و سیاه را رنگ می زنی بر تمام صبح هایی که برای خوابیدن
همیشه چقدر زود
سپید صبح
زرد ظهر
...ابرهای ملول
از میان آسمان ها
وقتی تو می شوی باران
ابری را دوست می دارم
به نازکای خوا ب های رقت انگیز بعد از ظهر
و صبح بخیر عزیزم
خوابی هنوز؟

Sunday, July 1, 2007

NEVROUSE

آفتاب
می گیرد
!باران
و سیب از آسمان
!کولاک
دست های من تنها نیستند و
دست های درخت
چوب
کاغذ
آغوش می گیرم
تمام جنگل های دنیا را
وقتی زیر گذر تمام مرد های عالم
جا مه ایست از پوست های سیب
بر اندام زنی که امشب
زیر دست ها
میان انبوهی
چوب
کاغذ
درخت
دست هایت را
!دست باران می گیرم