Wednesday, July 11, 2007

la lulliva

دست در رنگین کمان می کنم
! وقتی تمام آسمان من می شوی
و باران آغاز هیچ شعر تازه ای نیست
وقتی قافیه همه "تکرار میشود
وقتی کفش هایت را جفت می شوی
برای پیچش تازه
نان تازه
روز تازه
و
صبح بخیر عزیزم_
خوابی هنوز؟
...و سیاه را رنگ می زنی بر تمام صبح هایی که برای خوابیدن
همیشه چقدر زود
سپید صبح
زرد ظهر
...ابرهای ملول
از میان آسمان ها
وقتی تو می شوی باران
ابری را دوست می دارم
به نازکای خوا ب های رقت انگیز بعد از ظهر
و صبح بخیر عزیزم
خوابی هنوز؟

9 comments:

Anonymous said...

من سکوت را می شکنم
برای گریه کردن به حال تو
به حال خودم که مثل تو انسانم
تو باز هم من را نادیده بگیر
----------
مرسی از حضورت

Anonymous said...

نه بیدار شدم دیگه

Anonymous said...

منتظر آمدن شیطانم

Anonymous said...

حتی در خواب هم
دنبال ذرات تو می گردم

Anonymous said...

khob sa'ate 5 sobhe! entezar dari khab nabasham ;-)

Anonymous said...

دست میکنی تو رنگین کمون رنگاش به هم بخوره نمی بخشمت.

Anonymous said...

سلام . بهروزم. خوبی؟ بعد یک ماه هست که دوباره میام. آخه دو ماه باید میرفتم خدمت که یک ماهش گذشته و الان مرخصی هستم. خیلی خوشحال شدم که آدرس جدیدتون رو دیدم. راستی چرا اونو تعطیل کردی مثل اینکه با یک عصبانیت خاص اونو تعطیل کردی . بگو برام . تا شنبه شیرازم. نوشته هات عزیزن. بای

Anonymous said...

salam duste aziz.
shere zibaii bud va lezatbordam/
man be ruzam ba sherhaye nagofte va yek minimal.
montazere hozuret.

Anonymous said...

خوابی هنوز ؟
اگر تو بذاری !
روز تازه ، بی هيچ پيچش تازه و حتی بی لقمه ای از نان تازه آغاز شده است !