Sunday, July 1, 2007

NEVROUSE

آفتاب
می گیرد
!باران
و سیب از آسمان
!کولاک
دست های من تنها نیستند و
دست های درخت
چوب
کاغذ
آغوش می گیرم
تمام جنگل های دنیا را
وقتی زیر گذر تمام مرد های عالم
جا مه ایست از پوست های سیب
بر اندام زنی که امشب
زیر دست ها
میان انبوهی
چوب
کاغذ
درخت
دست هایت را
!دست باران می گیرم

7 comments:

Anonymous said...

man nemidunam vaghean chi baiad alan begam!

Anonymous said...

اینه!

Anonymous said...

حجم خوبی بود

Anonymous said...

tahe tahe hameye eshtebahatam dobare barmigarde be khoda
har chi hesab kardam hamin shod!

Anonymous said...

nice one!! Rain is the sweetest thing on earth!

Anonymous said...

سلام دوست عزيز.
خوبي تو؟
تو همون "سكوت نشانه ماست " نيستي؟
لحن حفات كه همونه.
ببين شعرت تيكه تيكه است.تو فقط به دنبال ايجاد ارتباط بين تصاويري هستي كه به دنبال هم مي آيند و اين كارت بعضي جاها بسيار زيبا و گاها طوريست كه شعر لطمه مي بيند.
يه ذره رو ساختار شعرت كار كني فوق العاده ميشه دوست پست مدرن من.
سر بزن به من.
آپ هستم

insomiiinia said...

سبز خواهم شد
می دانی
می دانم
فقط مرا بکار